برتی و خرس
برتی داشت فرار میکرد، چون یک خرس دنبالش افتاده بود. ملکه با دیدن خرسی که دنبال برتی بود، فریاد زد: «هش هش غول بیابانی» و دنبال خرس گذاشت.
پادشاه شیپورش را برداشت و تویش فوت کرد و به دنبال آن ملکه، فرمانده، ژنرال و خلاصه لشکری از آدمها به راه افتاد تا اینکه خرس متوجه آنها شد.
این کتاب پر از سروصداست. صدای هش هش ملکه، شیپور پادشاه، سنج فرمانده، شیپور کاپیتان، فلوت ژنرال، طبل گروهبان و درنهایت صدایی واقواق سگ. در یککلام ارکستری از سازهها و صداهای مختلف که راه افتاده است. وقتی داستان را میخوانی با خودت میگویی اینهمه سروصدا چه معنایی دارد؟ اصلاً آنها چرا با سروصدا دنبال خرس راه افتادهاند؟ اما وقتی به پایان داستان میرسی متوجه میشوی نه اینهمه سروصدا بیخود نیست شاید درجایی دیگر و موقعیتی دیگر بیمعنا بود اما اینجا کاملاً معنا دارد و در خدمت داستان است.
پاملا آلن در این کتاب کوتاه یک عالمه شخصیت خلق کرده است. از برتی و خرسی که دنبالش افتاده بگیر تا ملکه و پادشاه و شیپورزن و طبال و ژنرال و بعد گروهبان. این شخصیتها با کلمه ساخته نشدهاند با تصاویر شکلگرفتهاند.
همگی هم بامزه و جالب هستند، هرکدام شخصیت و شکل خاص خودشان را دارند.
وقتی نویسندهای تصویرگر است بهتر میتواند آنچه را که در ذهن دارد روی کاغذ بیاورد تا مجبور نباشد در وصف آنها کلی توضیح بدهد. خوبی کتابهای تصویری در همین است.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.