ایگی سزار پسرک معمار
تا حالا شده کسی به رویاهایت بخندد؟
ایگی سزار پسرک معمار، ایگی سزار عاشق ساختوساز بود. از دوسالگی یک معمار درستوحسابی محسوب میشد. چون در همان سن میتوانست یکساعته با چسب مایع و کلی پوشک یک برج معرکه بسازد. برجی که تا مامان ایگی آن را دید فریاد زد: «خدای من».
اما همینکه فهمید پوشکها خیس و کثیف هستند، لبخند روی لبش خشکید و با اینحال ایگی بدون توجه به اعتراض مادر به داخل حیاط رفت تا آنجا یک برج غولپیکر دیگر بسازد.
همهچیز به خیروخوشی ادامه داشت تا اینکه ایگی سزار به کلاس دوم رسید و خانم لیلا گریر معلمش شد. خانم گریر از کارهای ایگی که همگی مربوط به ساختمانسازی بود خوشش نمیآمد برای همین گفت در کلاس از معماری خبری نیست. اما ایگی سزار نمیتوانست دست از ساختوسازهایش بردارد تا اینکه یکروز وقتی همگی به اردوی خارج از شهر رفته بودند، اتفاقی افتاد… .
اگر بگوییم انسانها با رویا به دنیا میآیند حرف چندان اغراقآمیزی نگفتهایم. البته منظورم از رویا صرفاً خیالپردازی نیست بلکه نقشهی راهی برای آینده است.
ایگی سزار هم اینگونه بود. بچهای که از همان دوران خردسالی به معماری علاقه داشت، دوست داشت سازههای عجیبوغریب بسازد، حتی با میوه یا شیرینی، یعنی هرچیزی که به دستش میرسید یا به آن دسترسی داشت. کارهایش باعث تعجب دیگران هم میشد.
اما ایگی سزار هم مثل خیلی از کسانی که رویاهای بزرگ در سر دارند در مسیر راهش به مانع برخورد. مانع او معلمش بود. او هیچ علاقهای به رویاهای ایگی نداشت.
البته خانم گریر معلم بدی نبود. او در کودکی دچار مشکل شده بود. با اینحال ایگی سزار از سد معلمش گذشت و نهتنها مشکل خودش را حل کرد که مشکل قدیمی خانم معلم را نیز از بین برد.
کتاب “ایگی سزار پسرک معمار” دو ویژگی خاص دارد؛
اول تصاویر آن است که حتی شخصیتهایش ما را یاد معماری و ساختمانسازی میاندازد، چون از اجسام هندسی زیاد استفاده شده و دوم محور قرار دادن یک کودک که نجاتبخش است حتی برای بزرگترها.
*اهمیت دادن به کودک چه در تصاویر و چه در متن محور اصلی این کتاب است.*
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.