دنیای رنگی آقا گرگه
دنیای رنگی آقا گرگه؛ حیوانات دور طاووس جمع شده بودند و از زیباییاش تعریف میکردند. آقا گرگه آهی کشید و با خودش گفت کاش من هم مثل طاووس زیبا بودم.
گرگ غمگین و آهسته از آنجا دور شد. فکر کرد چگونه میتواند خودش را مثل طاووس کند.
او همانطور که به راهش ادامه میداد وسط جنگل به کلبهای رسید. دیوارهای کلبه و هرکدام به رنگی بودند. گرگ تا آن روز کلبهای به این زیبای ندیده بود. انگار از دل زمین سبز شده باشد. به کلبه که نزدیک شد چشمش به خمرهی رنگ افتاد. خمرهای که به نظر میرسید با آن کلبه را رنگ کردهاند؛
گویی داخل خمره تمام رنگهای لازم برای زیباتر کردن کلبه وجود داشت. گرگ هم برای اینکه زیبا شود خودش را داخل خمره انداخت اما بعد اتفاق عجیبی افتاد.
او داخل تونلی سر خورد و پایین رفت و وقتی بالاخره توانست خودش را بیرون بکشد، متوجه شد که تبدیل به موجودی چند رنگ شده، همان که آرزویش را داشت. اما این تازه آغاز ماجرا بود.
بازنویسی و بازآفرینی دو شیوهای است که نویسندگان با آن قصههای گذشتگان را مناسب و مطابق ادبیات امروز میکنند.
در بازنویسی یک قصه، حکایت یا افسانه تغییرات اندکی رخ میدهد. مثلاً زبان را مناسب خوانندهی امروزی میکنند یا بخشهای را که ممکن است مناسب نباشد یا خواننده امروزی متوجه نشود حذف میکنند. اما اصل قصه حکایت یا افسانه دستنخورده باقی میماند و همهچیز همان است که در نسخه اصلی وجود داشت.
در بازآفرینی قضیه فرق میکند. گاهی نه فقط زمان و مکان قصه که حتی شخصیتها هم تغییر پیدا میکنند. بهگونهای که وقتی قصه جدید را میخوانیم تنها مضمون و نکته اصلی قصه قدیمی را از آن در مییابیم. البته بازآفرینی هم اشکال متفاوتی دارد گاهی وقتها این بازآفرینی همراه با تغییرات بسیار است و گاهی هم تغییرات کمی را شامل میشود اما درهرصورت در هنگام بازآفرینی ما با قصهای متفاوت روبرو میشویم. قصه دنیای رنگی آقا گرگه هم یک نوع بازآفرینی است.
قصه “دنیای رنگی آقا گرگه” بر اساس قصهای از مولوی نوشتهشده است. همان قصه معروف شغال و خمره رنگ رزی. در آن قصه هم شغال برای اینکه بتواند شبیه طاووس شود خودش را داخل خمره رنگ رزی میاندازد و سعی میکند خودش را با طاووس برابر بداند.
اما در قصه “دنیای رنگی آقا گرگه” جای شغال را یک گرگ گرفته است. گرگ این قصه برخلاف قصه قدیمی بلافاصله سراغ طاووس و بقیهی حیوانات نمیرود. او به سبک فانتزیهای امروزی سفری دیگرگونه را در پیش میگیرد.
علاوه بر این مسیر این قصه با حکایت مولوی و حتی بقیهی حکایتها متفاوت است. وقتی داستان “دنیای رنگی آقا گرگه” را بخوانید، متوجه میشوید؛
گرگ به سبک فانتزیهای امروزی سفری متفاوت را در پیش گرفته است و از جهانی ساده قدم به جهانی پیچیده میگذارد.
اگر به تصاویر دقت کنیم گرگ در شروع قصه در محیطی قدیمی زندگی میکند. اما هنگامیکه وارد کوزه رنگ میشود از گذشته پا به آینده میگذارد. آیندهای که با فضای زندگی او زمین تا آسمان تفاوت دارد. در جهان رنگی گرگها تمام وسایل زندگی امروزی و مدرن وجود دارد…
گرگ با رفتن به آینده است که متوجه میشود پذیرش خود از هر چیزی زیباتر است. چراکه وقتی به آرزویش میرسد، فورا به دردسر میافتد.
در این بازآفرینی نویسنده توجه ما را به تغییرات به ظاهر خوب و مثبت جلب میکند و قصد دارد بگوید هر تغییری چطور میتواند زندگی ما را به چالش بکشد.
البته که اغلب دست و پجه نرم کردن با چالشها موجب رشد و شکوفایی میشود ولی تا چالش چه باشد و…
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.