خورشید چطور به خانه کوکو رسید
وقتی کوکو خواب بود، خورشید آرام آرام از پشت کوه بیرون آمد. اما قبل از اینکه گیج و منگ سُر بخورد و پایین برود خوب فکر کرد چه کند. باید هم فکر کند؛ هر مسافری اگر بخواهد راهی را که مدتها رفته از نو برود لازم است بایستد و فکر کند.
خورشید هم همین کار را کرد. اما چرا؟ میتوان این چرا را در همان سطر اول دید. آنجا که با تلنگری کلاه از سر ماهیگیر برمیدارد و به دست باد میدهد تا با خودش ببرد. حتماً وقتی ایستاده به فکر این بازیگوشی افتاده. فکری که مسیر همیشگی و تکراری او را متفاوت کرد. شاید همین کار و کارهای دیگر باشد که باعث شده کتاب با موضوعی بهظاهر تکراری، جدید به نظر برسد. بله مسیر خورشید تماماً تنوع است. همین تفاوتها آن را در نگاه خواننده زیبا و خواندنی میکند. برای درک این معنا کافی است سطرهای بعدی داستان را بخوانیم.
این کتاب “خورشید چطور به خانه کوکو رسید” درباره سفر خورشید است. همراه با تصاویری زیبا و چشمنواز و مهمتر از همه کودکانه. درست همانگونه که جهان در چشم کوکو یا هر کودکی که چشمانتظار آمدن خورشید است تداعی میشود.
باب گرام نویسنده و تصویرگر شناختهشده کودکان با داستان “خورشید چطور به خانه کوکو رسید” اثری شاعرانه خلق کرده است. این شاعرانگی را میتوان هم در تصاویر دید و هم در تکتک جملات. مثلاً نمینویسد خورشید کلاه را از سر ماهیگیر برداشت. میگوید: «تلنگری به کلاه او زد.» جملاتی از سر بازیگوشی.
در سطری دیگر وقتی میخواهد مسیر خورشید را نشان دهد به دل دریا میرود؛ به کنار نهنگی که در آب شنا میکند. خورشید را در چشم نهنگی که چهرهای شاد و کودکانه دارد به تصویر میکشد. توازن تصاویر و متن بسیار عالی و درست است اما بهراستی خورشید چگونه به خانه کوکو رسید؟ این را باید در خواندن داستان دریافت.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.